پيرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 1)
اين کتاب مستطاب که پويندگان وادي معرفت و جويندگان فضيلت را راهنمايي است نجات بخش و هدايتگر، و تشنگان زلال حقيقت را چونان شربتي است گوارا و جان افزا؛ نه فقط از لحاظ ادبي و موازين فصاحت و بلاغت و شيوه هنرمندانه اي که در سبک بيان آن به کار رفته و مآلااسم با مسامي «نهج البلاغه»را برآن نهاده اند؛ اثري است بي همال و يکتا، بلکه از جهت اشتمال برحکمتها و دستورالعملهاي ارزنده زندگي و موضعات متنوع:خداشناسي، دين باوري، اخلاق، انسان شناسي، حقوق، حکومت، اقتصاد و ..شايان آن است که «نهج الحياة»،«نهج الهداية»،«نهج التربية»،«نهج الفلاح»و«نهج السعادة»ناميده شود و به تعبيري ديگر:اين اثر والا که به واقع تفسيري است از حکمت هاي قرآني و تبلوري از معارف اسلامي، ضامن و تأمين کننده بهروزي دنيا و آخرت کساني است که به رمز و رازها و کُنه حقايقش پي برند و به رهنمودهاي خردمندانه و سازنده آن عمل کنند و يا به گفته سيد رضي، مؤلف شريف نهج البلاغه:
«هذا الکتاب اذکان يفتح للناظر فيه ابوابها و يقرب عليه طلابها و فيه حاجة العالم و المتعلم و بغية البليغ و الزاهد و يمضي في اثنائه من عجيب الکلام...ما هو بلال کال غلةٍ و شفاء کل علّةٍ و جلاء کل شبهةٍ....»(4)
اين کتاب، درهاي شيوايي گفتار و زيبايي پندار را براي خواننده خود مي گشايد و او را آماده بهره وري از آن لطايف لفظي و معنوي مي کند. ضمن اين مجموعه سخنان شگفت آوري است که تشنه کام دانش و معرفت از آن سيراب مي شود و براي هر بيماري شفا و هر شبهه و تيرگي را روشني و صفاست.
سبک و ويژگي هاي ادبي نهج البلاغه
نثر نهج البلاغه داراي صفت سهل و ممتنع است و در تدوين آن ضمن استفاده از واژه هاي خوش آهنگ، صنايع بديهي و نکته هاي دقيق بلاغي، رعايت مقتضاي حال و تناسب ميان لفظ و معني-همه جا- به عمل آمده و في المثل در مواردي که به اطناب نياز بوده است، مانند:پيمان نامه ها، وصيت نامه ها، و بعضي از خطب، سخن در حد مطلوب و ضرورت، طولاني است و در مواقعي که مراعات ايجاز ضروري بوده است، همچون کلمات قصار، عبارات آن کوتاه و در عين حال نغز و پربار است.
کاربرد بجا و هنرمندانه از آيت قرآني و احاديث نبوي و اشعاري از خود امام علي عليه السلام و گويندگاني نظير اعشي، امرء القيس، دريد بن الصمه، ابي ذويب، عباس مرداس سليمي، حاتم بن عبدالله طائي و استفاده از تمثيلات و ارسال مثلهاي مناسب و تشبيهات و استعارات زيبا و کناياتي ابلغ من التصريح از ويژگي هاي ديگر ادبي اين کتاب هدايت و راه روشن بلاغت است .
هر چند که اين ظرايف لفظي و معنوي در متن اصلي نهج البلاغه که به زبان عربي است، جلوه و نمودي زيباتر و درخشانتر دارد، مثلاً درجملات ذيل که به ترتيب درباره توحيد باريتعالي، آفرينش انسان و بزرگداشت قرآن بيان شده و در واقع مشتي است از خروارها عبارت بليغ و گوش نواز اين اثر ممتاز:
«الذي لا يدرکه بعد الهمم و لا يناله غوص الفطن. الذي ليس لصفته حد محدود و لا نعتٌ موجود و لا وقت معدود و لا اجل ممدود...».(6)
خداوندي که همتها و انديشه هاي بلند کنه ذاتش را درک نتواند کرد و هوشهاي ژرف نگرحقيقت هستي او را در نيابد. آن که صفات جلاله اش را-که عين ذات اوست-نهايتي ندارد و قابل شمارش و محدود به زماني معين نيست.
«الانسان، انشأه في ظلمات الارحام و شعف الاستار، نطفة دهاقاً و علقه محاقاً و جنيناً و راضعاً و وليداً و يافعاً ثم منحه قلباً حافظاً و لساناً لافظاً و بصراً لا حظاً....»(7)
خداوند، انسان را از نطفه ريخته شده در تاريکي زهدانها و پوششهاي غلاف مانند آن بيافريد و سير رشد جسماني او را در مراحل جنيني، شيرخوارگي و کودکي و بلوغ قرار داد و وي را قلب(عقل)پاسدار و زبان گويا و چشم بينا بخشيد.
«انّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق. لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تکشف الظلمات الا به...»(8)
همانا ظاهر قرآن شگفت آور است و باطن آن ژرف و بي انتها. رمز و رازهايش را پاياني نيست و جز به نور آن تاريکيهاي ناداني زدوده نمي شود.
ضمن آنکه هر خواننده سخن شناس صاحبدلي، موسيقي دلنشين کلمات و کاربرد طبيعي صنايع بديعي نظير ترصيع و مماثله و تضاد(طباق)و انواع جناس را در عبارات مذکور مشاهده مي کند و به عبارت پردازيهاي استادانه آن پي مي برد؛ در ترجمه هاي روان و شيوايي که از اين اثر بليغ فاخر به فارسي يا ديگر زبانها شده است. جزالت، عمق و زيبايي هاي پنهان و پيداي آن را نيز در نظير نمونه هاي ذيل که هر کدام به گونه تابلويي است رنگين و شکوهمند ، احساس مي کند و برانديشه هاي بلند و قلم سحّار و گوهرزاي خداوندگار آن، آفرينها مي فرستد.
در ستايش خداوند
در آن روز که حروف آفرينش رقم نداشت و لوح و قلم در ديوان تقدير معطل بودند، فروغ ابديت با تلألؤ بي همتايي مي درخشيد و عرش برين، پادشاهي خدا نام داشت.
اين فضاي کيهاني، اين پرده هاي نازک و ضخيم ابر، اين سقف پيروزه گون، اين مهر و ماه و اختران ثابت و سيار، باري اين همه بدايع و عجايب، محصول کارگاه آن نقاش توانايي است که با قلم صُنع، چنين نقش و نگارهايي در عالم هستي به وجود آورده است. کوه ها، با گردن افراشته برآستان الوهيت دليلند و زمين با همه استواري از انديشه عظمت خداي لرزان. خورشيد و ماه چون عاشقان شيفته او را مي جويند و از جهانگردي خويش جز رسيدن به کمال مطلوب که پيوستن به مبدأ و فناي في الله است، منظوري ندارند.»(9)
خودشناسي نخستين گام در راه وظيفه شناسي است
آيا مي دانيد، که بشر در مقابل اين همه لطف و موهبت، به چه چيز وامدار است؟آري، وظيفه، اما در راه وظيفه شناسي، نخستين قدم، خودشناسي است...در ميان موجودات عالم، فقط انسان است که گاه به نيروي شاهباز روح به عالم بالا بال مي گشايد و زماني مجذوب آغوش زمين مي گردد که گهواره پرورش اوست. و همين طبيعت آشفته که از غرائز متضاد تشکيل شده است او را موجودي خارق العاده و مرموز جلوه داده و برتمام کائنات سروري بخشيده است.
مرام پيامبران و نواميس آسماني، اصولاً بر هدايت توده ها به وظايف فردي و اجتماعي قرار دارد و قرآن مجيد بدين مطلب شاهدي صادق است. آنجا که خداوند مي فرمايد:
هدف ما از آفرينش جن و انس، جز عبادت آنها، چيز ديگر نيست، يعني انجام وظيفه و در نتيجه طي تکامل...».(10)
قرآن ميجد
جهاد
آري، گلگون کفنان يا آنها که در راه دين و عدالت به خون گلوي خود رنگين شده اند، در اين جهان جز نام و افتخار نخواهند داشت، و در آن جهان جز فردوس برين، خانه نخواهد کرد.
من، شب و روز شما را به جهاد و مبارزه دعوت مي کنم و پيوسته نغمه جانبازي و فداکاري را در گوشهاي سنگين شما مي نوازم، ولي افسوس، که دم گرم من در آهن سرد شما اثر نمي کند...بايد بگويم، ذليل ترين اقوام جهان مردمي هستند که کوچه هاي شهرشان ميدان تاخت و تاز بيگانگان قرار گيرد...».(12)
تأثير نهج البلاغه در ادبيات تازي و فارسي
به عنوان مثال، شعراي ناموري نظير:ابونواس، ابوتمام طايي، ابي الطيب متنبي، ابوالفتح البستي، ابن ابي الحديد معتزلي و...در عرصه ادب عرب، و گويندگان سترگي چون:فردوسي، ناصرخسرو، مولوي، سعدي و ...در قلمرو زبان و ادبيات فارسي، از جمله کساني هستند که به سرچشمه بلاغت و هدايت اما علي عليه السلام راه يافته و مضامين فراواني را از گفتارها و نوشتارهاي حضرتش اخذ کرده اند و آنها را نظير نمونه هايي که ذيلاً ارائه خواهد شد-زينت بخش آثار منظوم يا منثور خويش ساخته اند:
شواهدي از ادب تازي
به هنگام سرودن اين بيت:
لدوا للموت و أبنو للخراب
فکلم يصير الي التراب(13)
متأثر از اين سخن امام علي عليه السلام است که فرموده:
«ان لله ملکاً ينادي في کل يوم :لدوا للموت، اجمعو للفناء و ابنو للخراب».(14)
خداوند را فرشته اي است که هر روز فرياد مي کند:بزاييد براي مردم، جمع کنيد براي از بين رفتن و بسازيد براي ويران شدن.
و ابوتما طايي-حسن بن اوس(231-190)قصيده سراي معروف عهد عباسيان و صاحب کتاب«حماسه »که شامل غرر اشعار عرب از جاهليت تا عصر عباسي است، در ادبيات ذيل:
و قال عليٌ:في التعازي لأشعث
و خاف عليه بعض تلک الماتم
أتصبر للبلوي عزائ وحسبة
فتؤجر ام تسلو سلوّ البهائم.(15)
علي عليه السلام به هنگام تسليت گويي به اشعث بن قيس-در حالي که اندوهي که به او رسيده متأثر و بيمناک بود-فرمود:
اگر در اين گرفتاري و مصيبت، بزرگوارانه شکيبا باشي(نزد خداوند)مأجور خواهي بود و گرنه بدون اجر و مزدي آن گرفتاري را به گونه فراموش کردن چهارپايان، از ياد خواهي برد.
مضمون اين سخن حضرت را که به اشعث فرموده اند، در شعر خود نقل کرده است:
ان صبرت صبر الاکارم
و الا سلوت سلو البهائم(16)
اگر(در اين مصيبت)صبر کردي همانند شکيبايي جوانمردان(نزد خداوند نيکوست و مأجور خواهي بود)و اگر شکيبايي نکردي، مانند فراموش کردن چهارپايان(آن مصيبت را)از ياد خواهي برد.
و ابي الطيب المتنبي-احمد بن حسين الجعفي الکوفي-(354-303)شاعر مشهور عرب، که مضامين فراواني(17)از کلام اميرالمؤمنين علي عليه السلام را رونق فزاي اشعار خود ساخته است، از جمله در اين ابيات:
الراي قبل شجاعة الشجعان
هوا الاول و هي المحل الثاني
فاذا هما اجتمعا لنفس مرة
بلغت من العلياء کل مکان(18)
در افراد شجاع، خردمندي و قدرت انديشيدن بر صفت دلاوريشان مقدم است، زيرا خرد در مرتبه نخستين و شجاعت در درجه دوم اهميت قرار دارد. زماني که آن دو (عقل و دلاوري)در کسي که منيع الطبع است جمع شوند، او به والاترين مرتبه از زندگي و ارجمندي مي رسد.
متأثر از اين عبارت امام است که فرمود:
«رأي الشيخ احب الي من جلد الغلام».(19)
انديشه و خردمندي مرد آزموده را بيشتر از دلاوران جوان ناآزموده دوست مي دارم.
و در اين بيت:
والهم يخترم الجسيم نحافةً
و يشيب ناصية الصبي و يهرم(20)
غم و اندوه، تن فربه را لاغر و ضعيف مي کند و موي کودک را سپيد و او را پير مي گرداند.
از مضمون اين جمله امام سود جسته است:
«الهم نصف الهرم».(21)
اندوه و غم نصف پيري است.
و ابن ابي الحديد-عزالدين عبدالحميد (655-586)شاعر فاضل و سني مذهب عرب، که شارح نهج البلاغه است و اعتقادش به امام علي عليه السلام به پايه اي است که او را انساني مافوق همه و شجاعترين و فصيحترين افراد بشر مي داند و«سخنانش را در حکمت نظري از آراء فلاسفه اي چون افلاطون و ارسطو و در حکمت نظري از سقراط برتر مي شناسد.»(22)
در:
فالخير خير و خير منه فاعله
والشر شر و شر منه صانعه(23)
کار نيک، پسنيده است و از آن بهتر و پسنديده تر، شخص نيکوکار است . و کار بد، زشت و ناپسند است و از آن ناخوشتر، فرد زشتکار است.
ملهم از اين کلام حضرتش مي باشد:
«فاعل الخير، خير منه و فاعل الشر شرٌ منه».(24)
و...(25)
نمونه هايي از ادب فارسي
چه گفت آن خداوند تنزيل وحي
خداوند امر و خداوند نهي
که من شهر علمم، عليم در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است(26)
ضمن استناد به حديث معروف نبوي:
«انا مدينة العلم و علي بابها»
ارادت خويش را به پيشگاه مقدس علوي چنين خاضعانه اظهار داشته است:
اگر چشم داري به ديگر سراي
به نزد نبي و وصي گير جاي
گرت زين بد آيد گناه من است
چنين است و آيين راه من است
براين زادم و هم براين بگذرم
چنان دان که خاک پي حيدرم
هر آنکس که در دلش بغض علي است
از او زارتر در جهان خوار کيست(27)
او در مقدمه بي بديل شاهنامه که درباره توحيد صفات باريتعالي است، خاصه در ابيات ذيل:
نيايد بدو نيز انديشه راه
که او برتر از نام و از جايگاه
خرد را و جان را همي سنجد او
در انديشه سخته کي گنجد او
بدين آلت رأي و جان و روان
ستود آفريننده را کي توان(28)
از خطبه اول نهج البلاغه که درباره توحيد است و با عبارات:
«الحمدلله الذي لا يبلغ مدحته القائلون»آغاز مي شود، بويژه اين جملات از آن:
«الذي لا يدرکه بعد الهمم ...الذي ليس لصفته حدٌ محدود...»(29)
خداوندي که انديشه هاي بلند دور پرواز را به ذات او راهي نيست و صفاتش را نهايتي نيست متأثر است.
همچنين از اين عبارت خطبه(155)الهام گرفته و بهره مند شده است:
«...لم تبلغه العقول بتحديدٍ فيکون مشبهاً و لم تقع عليه الاوهام بتقديرٍ فيکون ممثلاً».(30)
خردها در اثبات حد و نهايت او به کنه ذاتش پي نبرده اند تا بتوانند شبيهي براي او ارائه کنند و وهمها براي تصوير نمودنش براو راه نيافته اند تا قادر باشند مثل و مانندي را برايش مجسم کنند.
حکيم ناصر خسرو قبادياني(481-394)شاعر فرزانه، نستوه و مبارز ايراني که در قصايد متعددي، اعتقاد راسخش را درباره امام علي عليه السلام با چنين اشعار استواري اظهار داشته است:
من تولا به علي دارم کز تيغش
بر منافق شب و بر شيعه نهار آيد
دين سرايي است برآورده پيغمبر
تا همه خلق بدو در به قرار آيد
علي و عترت اويست مرآن را در
خنک آن را که در اين ساخته دار آيد(31)
او نيز از مضامين فراوان اخلاقي، اجتماعي موجود در سخنان آن حضرت بهره مند شده و آنها را زينت بخش آثار منظوم و منثور خود ساخته است.
از جمله در اين ابيات:
اين جهان پيرزني سخت فريبنده است
نشود مرد خردمند خريدارش
پيش از آن کز تو ببرد تا طلاقش ده
مگر آزاد شود گردنت از عارش(32)
بررس به کارها به شکيبايي
زيرا که نصرت است شکيبا را(33)
اي شده مدهوش و بيهش پند حجت را بدار
کز عطاي پند بهتر نيست در دنيا عطا
بر طريق راست روچون باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا(34)
به تقدير بايد که راضي شوي
که کار خدايي نه تدبير ماست(35)
قيمت هر کس به قدر علم اوست
همچنين گفته است اميرالمؤمنين(36)
به ترتيب از عبارات ذيل سود جسته است:
ـ«يا دنيا يا دنيا اليک عني...هيهات!غري غيري، لا حاجة لي فيک، قد طلقتک ثلاثاً لا رجعة فيها».(37)
اي دنيا، اي دنيا! از من بگذر، چه دورست آرزوي تو، ديگري را بفريب که مرا به تو نيازي نيست. همانا من تو را سه بار طلاق گفته ام که در آن بازگشتي نيست.
«...لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان».(38)
پيروزي از شخص بردربار شکيبا جدا نمي وشد هر چند که روزگار(سختي)براو دراز گردد.
«...همجٌ رعاعٌ اتباع کل ناعق يميلون مع کل
ريحٍ».(39)
(افراد نادان بي اعتقاد)مانند مگسان خرد ناتوانند که هر آوازه کننده اي را پيروند و با هر بادي که بورزد به طرف آن ميل مي کنند.
«يغلب المقدار علي التقدير حتي تکون الافة في التدبير».(40)
قضاي الهي بر حسابگري بنده پيشي مي گيرد به طوري که گاه آفت و تباهي در تدبير و عاقبت انديشي است.
«قيمة کل امريءٍ ما يعلمه».(41)
ارزش هر کسي به اندازه چيزي است که آن را نيکو مي داند.
و جلال الدين محمد مولوي(672-606)شاعر عارف و متفکر مسلمان ايراني که مثنوي معنويش عصاره اي است از معارف اسلامي و «چو قرآن مدل»(42)و درجه اخلاص او به مکتب علوي به حدي است که امام علي عليه السلام را «جمله عقل و ديده»(43)مي داند و به هر فضيلت جويي توصيه مي کند که:
از علي آموز اخلاص عمل
شير حق را دان منزه از دغل(44)
او نيز از گنجينه حکمت هاي سخنان امام علي عليه السلام برخوردار شده و گوهرهايي از آن را فراچنگ آورده و زينب بخش اشعار عارفانه خود ساخته است.
مثلاً در اين بيت:
آدمي مخفي است در زير زبان
اين زبان پرده است بردرگاه جان(45)
متأثر از اين کلام امام عليه السلام است:
«المرءُ مخبوءٌ تحت لسانه».(46)
مرد زير زبان خود پنهان است.
و در بيت ذيل :
ز آن که حکمت همچو ناقه ضاله است
همچون دلالان شهان را دالّه است(47)
از مضمون اين عبارت حکمت آميز اميرالمؤمنين عليه السلام سود جسته است:
«الحکمة ضالة المؤمن، فخذ الحکمة و لو من اهل النفاق».(48)
حکمت(دانش و معرفت به حقايق) گمشده مؤمن است(و هميشه بايد در جستجوي آن باشد)پس آن را فراگير حتي اگر چه از مردم منافق باشد.
و در ابيات:
علوم دريايي است بي حد و کنار
طالب علم است غواصّ بحار
گر هزاران سال باشد عمر او
او نگردد سير خود از جستجو
کآن رسول حق بگفت اندر ميان
اين که منهومان هما لا يشبعان(49)
بخشي از اين کلمه قصار امام را در شعر خود آورده است:
«منهومان لا يشبعان: طالب علمٍ و طالب دنيا».(50)
دو خورنده هستند که سير نمي شوند:خواهان دانش و خواستار دنيا.
و استاد سخن شيخ مصلح الدين سعيد(691-604)که عقيده و نظرش نسبت به پيشواي آزادگان جهان اين است که:
کس را چه زور و زهره که وصف علي کند
جبار در مناقب او گفته:هل اتي
زور آزماي قلعه خيبر که بند او
در يکدگر شکست به بازوي لا فتي
شير خدا و صفدر ميدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز دروغا
ديباچه مروت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوت و سردار اتقيا(51)
او نيز در سرودن آثار نغز خود، بويژه در منظومه بوستان که تصويري از جهان آرماني سعدي است، در بسيار موارد، از معاني عميق سخنان امام عليه السلام بهره مند شده از جمله در نظم ديباچه زيباي اين کتاب که موضوع آن صفات جلال و جمال خداوندي است، مخصوصاً در اين ابيات:
جهان متفق برالهيتش
فرو مانده در کُنه ماهيتش
بشر، ماوراي جلالش نيافت
بصر منتهاي جمالش نيافت
نه براوج ذاتش پرد مرغ و هم
نه در ذيل وصفش رسد دست فهم(52)
همانند استاد طوس متأثر از خطبه اول نهج البلاغه است و در باب اول بوستان، آنجا که از «تدبير ملک و لشکرکشي»سخن مي گويد، از جمله در سرودن ابيات ذيل:
چو دشمن به عجز اندر آمد ز در
نبايد که پرخاش خويي دگر
چو زنهار خواهد، کرم پيشه کن
ببخاشي و از مکرش انديشه کن(53)
به قسمتي از نامه معروف امام علي عليه السلام به مالک اشتر-يا اين عبارات از آن-توجه دارد:
«و لا تدفعن صلحاً دعاک اليه عدوک و لله فيه رضي...و لکن الحذر کل الحذرمن عدوک بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم».(54)
زماني که دشمنت تو را به صلح دعوت کند ودر آن رضاي خداوند باشد، دعوتش را رد مکن...اما بعد از صلح با دشمن هر چه بيشتر از او احتياط کن زيرا، او بسا براي آنکه تو را غافل گير کند، به تو نزديک شود، پس حزم پيشه کن!.
و در ادبيات ذيل-از باب هفتم-که درباره رازپوشي و خاموشي و عيب جويي نکردن است:
سخن تا نگويي براو دست هست
چو گفته شود، يابد او برتو دست
تفکر شبي با دل خويش کرد
که پوشيده زير زبان است مرد
مکن عيب خلق اي خردمند فاش
به عيب خود از خلق مشغول باش(55)
نظر شيخ اجل به اين سخنان امام علي عليه السلام است:
«...الکلام في وثاقک ما لم تتکلم به فاذا تکلمت به صرت في وثاقه».(56)
سخن در بند توست، تا آن را نگفته اي و همين که به زبانش آوردي، تو در بند و در اختيار او هستي.
«المرءُ مخبوء تحت لسانه».(57)
مرد زير زبانش پنهان است.
«من نظر في عيب نفسه أشتغل عن عيب غيره».(58)
کسي که به عيب خود نظر کند، به عيب جويي ديگري نمي پردازد.
در گلستان هميشه خوش شيخ شيراز نيز گلبوته هايي از باغ حکمت نهج البلاغه غرس شده که بوي معطر و دماغ پرور آنها مشام جان هر خواننده صاحبدلي را نوازش مي دهد . به عنوان مثال، در اين عبارت سعدي که در باب هشتم-در آداب صحبت آمده است:
«هر آن سري که داري با دوست در ميان منه، چه داني که وقتي دشمن گردد و هر بدي که تواني به دشمن مرسان، که باشد که وقتي دوست گردد»(59)رنگ و وبويي از اين کلام آموزنده علوي استشمام مي شود، که فرموده است:
«أحبب حبيبک هوناً، عسي أن يکون بغيضک يوماً ما و أبغض بغيضک هوناً ما عسي أن يکون حبيبک يوماً ما».(60)دوست خود را دوست بدار، به اندازه اي که زياده روي در آن نباشد(او را برهمه اسرار خود آگاه مکن )شايد روزي دشمنت گردد و دشمنت را نيز از روي ميانه روي دشمن بدار، چه روزي از روزها دوستت گردد.
نهج البلاغه شريف، در ديگر آثار منظوم و منثور فارسي و شاهکارهاي ادبي چون:ترجمه کليله و دمنه بهرامشاهي، چهارمقاله نظامي عروضي، مرزبان نامه راوندي و ...تأثيراتي فراوان داشته و جاذبه هاي لفظي و معنوي آن، اغلب شاعران و نويسندگان دين باور ايراني و ارادتمند به مکتب علوي را برانگيخته است تا از اين خرمن پرفيض-در حد معرفت و توان خويش-خوشه چيني ها کنند.
پي نوشت ها :
1ـ بخشي از اين مقاله، متن سخنراني است که نگارنده به نمايندگي گروه ادبيات بنياد نهج البلاغه در تاريخ پنجشنبه 1366/12/13ش در هشتمين کنگره بين المللي هزاره نهج البلاغه، در حسينيه ارشاد تهران ايراد کرده است.
2ـ ابن ابي الحديد معتزلي، عزالدين ابي حامد، شرح نهج البلاغه -جامع الخطب و حکم و رسائل اميرالمؤمنين ابي الحسن علي بن ابيطالب7،جمع الشريف الرضي نقيب الطالبين، تحقيق العلامتين:السيد نور الدين شرف الدين و الشيخ محمد خليل الزين، الطبعة الثالثة بيروت(بي تا)تا الجزء الاول، ص11.
3ـ ناصر مکارم شيرازي،«نهج البلاغه چرا اين همه جاذبه دارد؟»چاپ تهران(بي تا)انتشارات کنگره نهج البلاغه،ص7.
4ـ نهج البلاغه ضبط نصه و ابتکر فهارس العلميه:الد کتور صبحي الصالح ، الطبعة الاولي، بيروت 1387-ه1967م،ص36.
5ـ بنابر شماره گذاري که دکتر صبحي الصالح در نسخه مصحح خود از مطالب نهج البلاغه به عمل آورده است، مجموعه خطب موجود در آن تحت عناوين«من خطبة له عليه السلام»و«من کلام له عليه السلام»تنظيم شده،241عدد و کل رسائل امام عليه السلام که با عنوانهاي:«من کتاب له عليه السلام»و«من وصيته له عليه السلام»ترتيب يافته است79و جمع حکم يا کلمات قصار آن حضرت 480شماره است.
6 ـ رک:نهج البلاغه ، دکتر صبحي الصالح، همان خطبه1،ص39و خطبه83،ص112و خطبه18،ص61.
7ـ همان.
8ـ همان.
9ـ سخنان علي عليه السلام،ترجمه جواد فاضل، به اهتمام:دکتر سيد حسن سادات ناصري، چاپ نهم، تهران1340،ش، انتشارات مطبوعاتي علمي،ج1،صفحات7و17و18و106و107.
10ـ همان.
11ـ همان.
12ـ همان.
13ـ رک:نهج البلاغه و اثره علي الأدب العربي، به قلم:الدکتور محمد هادي الاميني النجفي، طبع الاول، تهران1401ه.ق، نشر مؤسسه نهج البلاغه ، ص20.
14ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحي الصالح-همان-ص493.
15ـ نهج البلاغه و اثره علي الأدب العربي-همان-صفحات42و43.
16ـ نهج البلاغه-الد کتور صبحي الصالح-همان-ص548.
17ـ رک:مائة شاهد و شاهد، من معاني کلام الامام علي عليه السلام في شعر ابي الطيب المتنبي، اعداد:السيد عبدالزهراء الحسيني الخطيب، الطبعة الاولي، طهران1404ه.ق، نشر:مؤسسه نهج البلاغه، صفحات95-13.
18ـ ابي طيب المتنبي، شرح دويان وضعه:عبدالرحمن البرقوتي، بيروت-اللبنان-بي تا)الجزء الرابع،صفحات251و307.
19ـ همان .
20ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحي الصالح-همان-صفحات482و495.
21ـ همان.
22ـ استاد مرتضي مطهري، سيري در نهج البلاغه، چاپ دوم، تهران،1354ش، انتشارات صدرا،ص16.
23ـ نهج البلاغه و اثره علي الأدب العربي-همان-ص31.
24ـ نهج البلاغه، صبحي الصالح-همان-ص474.
25ـ در مورد ديگر شاعران تازي گويي که متأثر از سخنان امام علي عليه السلام و نهج البلاغه شريف او هستند، رک:نهج البلاغه و اثره علي الأدب العربي-همان-صفحات43-17.
26ـ حکيم ابوالقاسم فردوسي، شاهنامه،چاپ ژول مُل، تهران،1345ش، انتشارات سازمان کتابهاي جيبي،ج1،صفحات8-1.
27ـ همان.
28ـ همان.
29ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحي الصالح-همان-صفحات40و217*در مورد ديگر شواهدي از مضامين کلام امام علي عليه السلام که در شاهنامه فردوسي آمده است، رک:مقاله «بهره ادبيات از سخنان علي عليه اسلام»نوشته :دکتر سيد جعفر شهيدي، در يادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه1360،چاپ تهران، انتشارات بنياد نهج البلاغه، صفحات208-206.
30ـ همان.
31ـ حکيم ابومعين حميد الدين ناصر بن خسرو قباديانيف ديوان اشعار، با تصحيح:حاج سيد نصرالله تقوي، چاپ تهران1335،انتشارات:کتابفروشي تأييد اصفهان و مؤسسات مطبوعاتي اميرکبير و ابن سينا، صفحات110،211،16،25،83و327.*براي آشنايي با نمونه هاي ديگري از مضامين کلام امام (ع)که ناصر خسرو در اشعار خود از آنها سود جسته است، رک:تحليل اشعار ناصرخسرو، تأليف: دکتر مهدي محقق، چاپ تهران،1344ش، انتشارات دانشگاه تهران.
32ـ همان.
33ـ همان.
34-همان.
35ـ همان.
36ـ همان.
37ـ نهج البلاغه الدکتور صبحي الصالح-همان-به ترتيب صفحات:556،496،499،480و482.
38ـ همان.
39ـ همان.
40ـ همان.
41ـ همان.
42ـ اشارت است به اين ابيات از بهاء الدين عاملي معروف به شيخ بهايي که در بزرگداشت جلال الدين مولوي و مثنوي او سروده است:
من نمي گويم که آن عالي جناب
هست پيغمبر ولي دارد کتاب
مثنوي او چو قرآن مُدل
هادي بعضي و بعضي را مضلّ
43ـ اشارت است به اين بيت مولوي در مثنوي که ضمن شرح جنگ علي عليه السلام با عمروبن عبدود، که از زبان عمرو، خطاب به امام عليه السلام سروده است:
اي علي که جمله عقل و ديده اي
شمّه اي و اگو از آنچه ديده اي
رک:مثنوي معنوي،چاپ رينولد الين نيکليسون، چاپ سوم .تهران،1353،انتشارات اميرکبير،ص185
44ـ مأخذ پيشين، صفحات183و240.
45ـ همان.
46ـ نهج البلاغه ، الد کتور صبحي الصالح-همان-ص497.
47ـ مثنوي معنوي، چاپ نيکليسون-همان-ص278.
48ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحي الصالح-همان-ص278.
49ـ مثنوي معنوي، چاپ نيکليسون-همان-ص1232.
50ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحي الصالح-همان-ص556.
51ـ شيخ مصلح الدين سعيد، کليات، تصحيح:محمد علي فروغي،چاپ تهران،1330 ش،انتشارات محمد علي علمي،ص429.
52ـ شيخ مصلح الدين سعدي، بوستان، شرح و تصحيح:دکتر محمد خزائلي،چاپ تهران(بي تا)انتشارات جاويدان،صفحات9و79.
53ـ همان.
54ـ نهج البلاغه، الدکتور صبحي الصالح-همان-ص442.
55ـ بوستان، تصحيح و توضيح: دکتر غلامحسين يوسفي،چاپ دوم، تهران1363ش، انتشارات خوارزمي، صفحات373،156،155،154و374.
56ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحي الصالح-همان-صفحات497،543و536.
57ـ همان.
58ـ همان.
59ـ شيخ مصلح الدين سعدي، گلستان ، تصحيح و توضيح:دکتر غلامحسين يوسفي،چاپ اول، تهران،1368،ش، انتشارات خوارزمي، صفحات 171و516.
60ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحي الصالح- همان- ص522.